کد مطلب:28568 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119
اگر درخواست [ این جا به جایی] برایم سودمند بود، آن را درخواست می كردم و اگر گریختنْ نجاتم می داد، می گریختم. همچون منجنیق، بین آسمان و زمینْ قرار گرفته ام. نه دستانی دارم كه بالا روم و نه پاهایی كه فرود آیم. ای پسر برادر! مرا پندی ده كه از آن، سود بَرَم. ابن عبّاس به وی گفت: دیگر دیر است، ای ابو عبد اللَّه! من هم مانند تواَم.اگر بخواهی گریه كنم، گریه می كنم.چگونه آن كه خود، اقامت گزیده است [ و آماده كوچ نیست]، به كوچ كردنْ ایمان بیاورَد؟ عمرو گفت: اتفاقاً هم اكنون وقت موعظه است.حالا كه در هشتاد و چند سالگی هستم، مرا از رحمت پروردگارم ناامید می كنی؟ بار خدایا! ابن عبّاس، مرا از رحمتت ناامید می كند. پس جان مرا بگیر تا خشنود گردی. ابن عبّاس گفت: دیگر دیر است، ای ابو عبد اللَّه! نو می گیری و كهنه می دهی؟! عمرو گفت: میان من و تو چه شده است كه سخنی نمی گویم، جز آن كه تو ضدّش را بر زبان می آوری؟![1]. 2360.تاریخ الیعقوبی: وقتی مرگ عمرو فرا رسید، به فرزندش گفت: پدرت دوست داشت در جنگ ذات السلاسل از دنیا می رفت.من در كارهایی داخل شدم كه نمی دانم دلیل و حجّتِ من در آنها نزد خداوند چیست؟ آن گاه به ثروتش نگاه كرد و فراوانی آن را دید و گفت: كاش اینها پِشكِل بود! كاش سی سالْ پیش از این، مُرده بودم! دنیای معاویه را آباد كردم و دین خود را تباه ساختم.دنیایم را ترجیح دادم و آخرتم را رها كردم. رشد و كمالم بر من پوشیده مانْد تا مرگم فرا رسید.گویا معاویه را می بینم كه بر ثروتم چنگ انداخته و پس از من با شما بد رفتاری كرده است. عمرو، در شب عید فطر سال 43 قمری از دنیا رفت و معاویه، فرزند او عبد اللَّه بن عمرو را به جای او منصوب كرد.[2].
2359.الاستیعاب- به نقل از شافعی-: ابن عبّاس به هنگام بیماری عمرو بن عاص، بر او وارد شد و سلام كرد و گفت: ای ابو عبد اللَّه! چگونه ای؟ گفت: كمی از دنیایم را سامان بخشیدم و بسیاری از دینم را تباه ساختم.اگر آنچه را سامان دادم، همانی بود كه تباه ساختم و آنچه را تباه ساختم، همانی بود كه سامان دادم، بی گمانْ رستگار بودم.